وجدان کاری.............
مقاله
حجت
الاسلام محمد رضا مبارکی زاده
وجدان
کاری در نهج البلاغه
تعریف
وجدان
کلمه
وجدان در لغت نامه دهخدا در ردیف کلمات وجد، وجود، اجدان آمده است که به معنای
یافتن، مستغنی شدن، دوست داشتن، اندوهگین شدن، شیفتگی، آشفتگی، ذوق و شوق، شور،
حالت، خوشحالی و فرح، توانایی و قدرت است و در بین این کلمات وجد ارتباط نزدیکی با
وجدان دارد.
در
اصطلاح در تعریف وجد آمده است آنچه بر قلب بدون تصنع و تکلیف وارد شود وجد نامیده
میشود و گویند وجد برق هایی است که میدرخشد و سپس به زودی خاموش میگردد.
محمدبن
محمود آملی میگوید: وجد واردی است که از حق سبحانه و تعالی برون آید و باطن را از
هیبت خود بگرداند بواسطه احداث وصفی همچون حزن یا فرح.
در
عرف بعضی، وجدان عبارت است از نفس و نیروها یا قوای باطنه وجدان در مقابل فقدان
است که دلالت بر حضور کیفیت حالتی میکند.
برخی
دانشمندان گفتهاند: وجدان نیروی فطری است وجدان به دو دسته تقسیم میشود:
1-
وجدان توحیدی
2-
وجدان اخلاقی
تعریف
وجدان به دو قسمت تقسیم میشود:
1-
تعریف عمومی
2-
تعریف خصوصی
تعریف
عمومی: تعاریفی هستند که جنبه کلی و عمومی داشته و نمود مشخصی را بیان نمیکند هر
پدیدهای که در درون ما استقرا پیدا میکند ما با آن حقیقت وجدان داریم یعنی آن را
دریافتهایم خواه این حقیقت به صورت واحدهای مفرد یا بصورت قضایای مرکب و خواه
مورد آگاهی روشن یا تاریک یا نیمه روشن قرار بگیرد، وجدانیات نامیده میشود.
در
تعریفات عمومی وجدان قضایایی مطرح هستند که ما واقعیت آنها را در درون انسانی
مشاهده میکنیم. وجدان از نظر اخلاقی عبارت از آگاهی به بعضی از شئون «شخصیت»
وجدان به معنای فلسفی دریافت درونیست و همچنین شخصیت را میتوان به دو قسمت اساسی
تقسیم کرد:
یکی
شخصیت خارجی این قسم عبارتست از انعکاس وضع روانی یک فرد در اجتماع مثلاً میگوییم
شخصیت فلان فرد چنین است .
دوم
شخصیت واقعی فرد: شخصیت واقعی هر فرد عبارتست از آنکه انسان در سازمان روانی خود
به توسط غرایز یا امور اکتسابی ایجاد نموده است.
وجدان
در نهج البلاغه:
در
نهج البلاغه دارندگان وجدان همان کسانیاند که از نعمت قلب سلیم برخوردارند چه
وجدان یک امر قلبی است رابطه وثیقی با قلب و اوصاف آن دارد.
سخن
بر سر این نیست که برخی از مردم از نعمت قلب (دل) محرومند ، بلکه هدف آن است که
بعضی از مردم از داشتن وصف سلامتی قلب محرومند.
لذا
امیرالمومنین علیهالسلام میفرماید: «فطوبی الذی قلب سلیم اطاع الله من یهدیه و
تجنب من یهدیه ؛ زهی سعادت آن که به یمن داشتن قلبی سالم هر آن کس را که از داشتن
چنین قلبی متنعم است یقیناً آن را در تمام امور حاکم بر خدا خواهد کرد و هرگز بر
فرمان او سرپیچی نخواهد نمود.»
آن
حضرت بیبهره گان از قلب سلیم را مایه بی اعتمادی امرای عادل میداند و بدین سبب
آنها را مورد عتاب قرار میدهد. این گونه اشخاص در نظر آن حضرت توانایی حفظ بیت
المال را هم دارند و سپردن امور مسلمین بدانها باعث تخریب امور میشود و چون چنین
شرایطی برای آدمی بوجود آید به طور قطع خدا نیز در نظرش کم اهمیت جلوه میکند و
نهایتاً امور مسلمین آنچنان آشفته میشود که به تعبیر امیر علیهالسلام در تاریکی
بر آنها شامل و چراغ هدایت خاموش میگردد .
آن
حضرت در نامهای به ابن عباس مینویسد، نسبت به وقوع چنین حالتی برای ایشان احساس
خطر میکند و او را از عروض چنین وضعی بازمیدارد : «اما بعد، بیتردید من تو را در
امانت خویش شریک کردم و همراز محرم اسرار خود قرارت دادم؛ به گونهای که هیچ یک از
یارانم را در مواسات و یاری متقابل و ادای امانت و تعهد بدان مطمئنتر از تو نمیشناختم.
اما تو، همین که دیدی روزگار بر عموزادهات، پارسی کرد، دشمن به اوج خشونت رسید،
امانت مسلمانان را شکوه و ارجی نماند... چهره دیگر کردی و همراه و هماهنگ با یاران
نیمه راه، بی تفاوتها و خیانتکاران، به کنارهگیری و بی تفاوتی گراییدی و خیانت
کردی بی کمترین همراهی با عموزادهات، کوششی در ادای امانت و انجام دادن مسئولیت
خویش؛ گویی از همان ابتدا نیز مبارزه و جهادت برای خدا، و بر مبنای برهانی روشن از
پروردگارت نبوده است. پس این وجدان است که در نتیجه داشتن قلب سلیم بر آدمی در
تمام لحظات حاکم است و او را از ارتکاب به امور ناشایست بویژه از دستبرد زدن به
بیت المال مسلمین
بازمی دارد.»
کار
در نهج البلاغه:
در
ارزش کار و کوشش هیچ تردیدی نیست که اسلام آدمیان را به آن دعوت کرده است. احادیث
زیادی در ارزش کار و کوشش همین بس که پیامبر صلیالله علیه و آله وسلم فرمود:
«ملعون من اتقی کله علی الناس، نفرین شده است کسی که بار خود را به دوش مردم
اندازد.»
در
نهج البلاغه نه تنها کار در مورد دنیا مورد تأکید قرار گرفته بلکه تا آدمی دست به
کار نزند قطعاً در آخرت نیز سودی نخواهد برد. لذا امیرالمومنین علیهالسلام میفرماید:
«العمل المعل، ثم النهایه و الاستقامه، الاستقامه ثم الصبر الصبر، عمل، عمل؛ پس از
آن هدف،نیز استقامت، استقامت، سپس صبر، صبر»
در
جای دیگر فرمود: «فبادرو المعاد و سابقوا الاجال فان الناس یوشک ان ینقطع بهم
الامل و برهفهم الاجل و ید عنهم باب القومه ؛پس بسوی معاد بشتابید و بر اجل های
خود پیشی بگیرید، چرا که به زودی رشته آرزوی مردمان بگسلد، مرگشان دریابد و در
توبه به روشان بسته شود.»
با
توجه به این بیانات میتوان نتیجه گرفت که تا آدمی در زندگیش جدیت بخرج ندهد، در
امر آخرت نیز تساهل و کوتاهی خواهد نمود، چه آدمی همچنانکه به زندگی خود اهمیت
ندهد و کار مردم را آنچنان که باید و شاید به انجام نرساند در امری که به زعم مردم
هنوز واقع نشده، تسامح و تنبلیاش زیادتر خواهد شد که! «من قصر فی العمل ابتلی
ابالهم، هر آن که اندک بکوشد به افسردگی دچار آید.»
از
دیدگاه علی علیهالسلام ارج و منزلت آدمیان به میزان کارشان مشخص میشود و بدون
درنظر گرفتن این ارتباط و نسبت عدالتی تحقق پیدا نمیکند. علی علیهالسلام در نامه
به یکی از والیانش مینویسد: «رنج تلاش هرکسی را عادلانه ارج بنه و به دیگری نسبت
مده و در شناخت و بها دادن بدان کوتاهی مکن. هرگز مباد که شرافت و شخصیت کسی
وادارت کند که کار و رنج کوچکش را بزرگ بشماری یا کار بزرگ و تلاش گمنامی را کوچک
بینی.»
بنابراین
در دیدگاه اسلام ملاک اصلی کار انسانهاست و حسب و نسب آنها در ارزش کرده آنها
هیچگونه تأثیری نباید داشته باشد، بلکه تنها چیزی که ملاک و معیار برتری افراد است
در درجه اول تقوی و در ثانی کار و عمل و رنج دست آنهاست.
لذا
از نظر امیرالمومنین علیهالسلام یکی از مهم ترین ویژگی های انسان مؤمن پرکاری است
آن حضرت در توضیح این مطلب میفرماید:«این حقیقت را مسلم بدانید که مؤمن هر بام
تا شام به خویشتن خود با بدبینی مینگرد و همواره فزوهتر میطلبد، پس شما نیز
چونان پیشتازان و رهروان گذشته باشید، که با دنیا چونان مسافری خیمه به دوش برخورد
میکردند و بدین سال منزل به منزل پس پشتش میافکندند، بی آنکه به منازل بین راه
وابستگی بیایند.»
و
نیز در اوصاف متقین میفرماید:«به هیچ وجه از کارهای اندک خویش خشنود نمیشوند،
کار بسیار خویش را نیز زیاد نمیشمارند. بدین سان همواره نسبت به نفس خویش بدبین و
از کارنامه خود نگراناند.»
پس
انسان مؤمن نه تنها اهل شعار نیست بلکه کار زیاد خود را کم میبیند و از کار زیاد
خود راضی نیست. در حالیکه خیل زیادی از آدمیان که ادعای اسلام هم دارند شعار و حرف
و حتی عملشان از عمل و کارشان کمتر است و این مشی علی علیهالسلام نیست بلکه
آنحضرت معتقدند عمل باید بیش از سخن و شعار و حتی علم باشد و تا زمانی که بین علم
و کار تقارن پدید نیاید مطلوب نخواهد بود.
در
این باب فرمود: «العلم مقرون بالعمل فهن علم عمل، و العلم یهتف بالعمل، فان اجابه
و الا ارتحل عنه، دانش را با کردار پیوندی تنگاتنگ است؛ پس هر آنکه چیزی آموخت
باید به کارش گیرد؛ چه دانش، کردار را فرا میخواند و اگر پاسخی نیابد میکوچد.»
وجدان
و کار؛ وجدان کاری:
پیش
از این یادآور شدیم که اگر آدمی از داشتن قلب سلیم بی بهره باشد به طور قطع چنین
انسانی از وجدان نیز بیبهره است. پس برای بدست آوردن وجدان لازم است قلب را سالم
و صحیح نگه داشت والا تلاش بیهوده خواهد شد.
اما
آنچه در اینجا مهم است اینکه چه ارتباطی بین وجدان و کار وجود دارد و منظور از
وجدان کاری چیست؟
در
دیدگاه اسلام خداوند ناظر همیشگی و تمام اعمال آدمیان است. حالا اگر انسان بتواند
حضور خدا را درک و وجدان کند، قطعاً چنین شخصی احتیاج زیادی به پاسبان های بشری
نخواهد داشت. اما باید توجه داشت که چنین نگرش ما را از پروردن آدمیان حتی آنهایی
که حضور خدا را درک نمیکنند بازدارد لذا این نظریه مبنا را کار و وجدان قرار میدهد
و تمام آدمیان را مورد خطاب قرار میدهد.
پس
باید آدمیان را با وجدان آشنا کرد تا در جاهایی که ناظران بشری وجود ندارد ناظر
درونی او را بپاید. ناگفته پیداست که اگر انسانی کار خود را با راهنمایی وجدان
انجام ندهد قطعاً ناظران بشری هم به طور کامل توانایی واداشتن چنین شخصی به کار را
نخواهد داشت.
پس
بین وجدان و کار ارتباط تنگاتنگی وجود دارد و اگر در جامعهای آدمیان این ارتباط
را مدنظر قرار ندهند، قطعاً کارها بصورت ناقص انجام خواهد پذیرفت اگر بگوییم که در
شرایطی ممکن است هیچ کاری هم انجام نپذیرد.
با
توجه به آنچه گفته شد میتوان از وجدان کاری تعریفی را ارائه کرد:«وجدان کاری نوع
نگرش است که آدمی با عنایت به وجدان، کار خود را به انجام میرساند و نهایت تلاش
خود را به کار میگیرد تا کار را به صورت تمام و کمال انجام دهد و پیش از آنکه
دیگران از نقصان کار او ناراحت شوند او خود دیگر است و نسبت به تکمیل آن باز تلاش
نهایی خود را بکار میگیرد.»
پس
انسانی که دارای وجدان کار است اولاًبرای قانون احترام قائل است و آن را در مقام
عمل به طور صددرصد اجرا میکند حتی اگر در صورت عدم انجام مجازاتی مواخذاتی در کار
نباشد. چنین انسانی به هبچ وجه به تساهل و تسامح تن نمیدهد و درصدد توجیه آنها
برنمیآید.
منابع:
1-
قرآن کریم
2-
نهج البلاغه
نقل از: tebyan-tehran.ir